یادداشت های دادو



 

یک جائی باید این بازی تمام بشود و نقطه از سر خط شروع بشود . نمی شود که در کشور اینهمه کارشناس داشته باشیم و اینهمه مشکل !! همین آقایونی که وقتی دستشان از ریاست و میز و . خالی است و کلی کارشناس تشریف دارند ؛ دیده می شود که زمانی که متصدی و متولی می شوند ، همچی هم . نیستند !! و این برمی گردد به همان مثل قدیمی که می گوید : " کنار گود نشسته میگه لنگش کن !! "

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

امروز روز خوبی بود . با همه ی داش قومی که داشت !! ما مثل داریم که وقتی می خواهیم بگوئیم ایرادش چیست ؟ می گوئیم : " داشی وار ، قومی !؟ " ( یعنی شن داره یا ماسه !؟ منظور اینکه تمیز و پاک شده است !!) زندگی این روزهای ما تماما داش قوم دارد ولی ما به رویش نمی آوریم .

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

از وقتی انسان بوده ، این سفیداب و سرخاب هم بوده !! بعدا که انسان کمی پیشرفت کرد لوازم آرایشی هم پیشرفت کردند و حالا آدمها برای رسیدن به زیبائی دلخواه ( و نه واقعی !! ) دست به کامپیوتر شده اند و چیزهایی که نیستند را خلق می کنند .

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

مسیر روزگردی هایم طوریست که همیشه از بازار سرپوشیده " رهلی بازار " ( بازار رنگی ! ) رد می شوم . این بازار و ادامه ی آن که توسط خیابان خاقانی قطع شده است منتهی به درب معروف محله خیابان ( خیاوان ) می شود !! یک زمانی مطلبی در مورد کلمه خیابان که از کجا وارد ادبیات شده است و چرا فرهنگستانیان تاکنون اسمی برایش جایگزین نکرده اند و از دسیسه فارسی سازی مصون مانده است !؟!؟ و لابد در مورد کلمه ای که هر روز به کار می برید و یعنی چه که خیابان مولوی !! یا خیابان فرانسه !! فکر نکرده اید!؟!؟

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

هر از گاهی که نوراخانم بدلایلی که ما نمی دانیم و خودش هم نمی گوید (!) میل به گریه کردن پیدا می کند می آید بغل باباش و من برخلاف دیگرانی که سعی می کنند تا با او حرف زده و آنهم به روش سوال و جوابی حرف می زنند و لابد انتظار دارند بچه 15روزه با ایما و اشاره به آنها جواب بدهد (!!) فقط برایش حرف می زنم و او فقط گوش می کند !! حس خودم  این است که حواس اش از موضوع اصلی پرت می شود .

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

خلاصه اینکه حضور در آنجا برایم خیلی نگران کننده و وحشت آور بود !! کسانی که در زنجیر بودند آدمهای خیلی خاص و دارای طبقه بندی اجتماعی خاص بودند و از هر قماشی هم بودند ؛ از بازیگر سرشناس تا تمدار و تاجر و نظامی و .


 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

روح رفتگانتان شاد ، دائی فرنگ نشین ما نه تنها عادت به خوردن دارو نداشت بلکه اصلا دارو برایش تعریف نشده بود و برخلاف مادرش که همیشه یک کیف دارو بهمراه خودش داشت ،رحظی از مصرف دارو نبرده بود !! یکبار که ایران آمده بود کمی احساس سرسنگینی داشت و اطرافیانی که نشسته بودند و همه شان هم حاذق بودند (!) انواعی از دارو ها را تجویز کردند و بالاخره توافق شد که یک نصفه که البته آنهم یک سوم شد (!!) استامینوفن بخورند !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

نداشتن تلویزیون یعنی اینکه از برنامه ها خبر نداشته باشی و یهو برسی به چیزی !! مثلا من منتظر مهمان بودم و در کامپیوترم مشغول بودم که چشمم به آی ورزش 3 افتاد و باز کردم و دیدم استقلال و پرسپولیس دارند بازی می کنند . ناگفته نماند که هر وقت گزارشگر کلمه سرخابی ها بکار می برد من زیر لب می گفتم مرغابی ها !!


 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

در این یکی دو روز کل وبلاگ 97 را برای پرینت گرفتن آماده کردم و همین حالا تمام شدم !! بنظرم این بهترین و بموقع ترین کار در این زمان می توانست باشد !! انتقال نوشته ها از دنیای مجازی بی اعتبار به روی کاغذ که اعتبار محکم تری برای محفوظ ماندن دارد .

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

کمی کلنجار رفتم تا از باقیمانده ی شربت اکسپکتورانتم عکسی بگیرم که نشد !! هنوز یک جرعه از آن باقی مانده است و نمی دانم چه خوابی برایم تدارک خواهد دید !! هنوز قسمت سوم و اعلای خواب اول را تعریف نکرده ام . دو روز پیش هم که خانه ی مادرم بودیم تلویزیون بدلیل مصادف شدن با سالروز وفات امام موسی کاظم (ع) فقط فیلم های ایرانی و غلط انداز نشان می داد !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

اخیرا مهران مدیری در یکی از برنامه هایشان برخی واقعیت ها را به طنز گفت و کسانی هم که حاضر بودند به آن کمی ته مزه ی خنده و کف زدن اضافه کردند تا احیانا مستقیما چشم کسی را درنیاورده باشد . هر چند اگر گوش شنوائی باشد صد برابر این حرفها را در جاهای دیگر می زنند !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

این قسمت از خواب اول را تمام بکنم تا بهانه برای نوشتن خواب دوم جور بشود . در بخش دوم نوشته بودم که بهمراه یکی از طریق یک کریدور بیمارستانی برای آوردن دارو رفته بودیم . کسانی که منتظر بودند تا داروها را به ما تحویل بدهند قیافه شان کلا با آدمهایی که دیده بودم فرق داشت !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

باز روزها گذشتند و نوبت روز آفتاب رسید !! امسال هم مثل سالهای گذشته فرصتی شد تا در سایه ی این معجزه ی بزرگ (!) دلخوش باشیم به معجزه ای کوچکتر ؛ بیادآوردن !! که در این روزها خود کم معجزه ای نیست .

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

چند وقت پیش در اینترنت گردی هایم به چند خط نقاشی برخوردم و اتفاقا صفحه ها را باز کردم و .از آن روز به بعد یک روز در میان و گاه روزانه برایم پیام می آید که شاید شما از اینها هم خوشتان بیاید !! و من باز می کنم و خوش بحال می شوم !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

چند روز پیش مسیرم از کنار ارک تبریز افتاد !! خیابان غربی ارک تبریز را تبدیل به پیاده گذر کرده اند یکی دو مغازه را بعد از سالها از سر راه برداشته اند !! ولی این محوطه هنوز باندازه ی بیست سال کار لازم دارد !!! یعنی برخی نسل ها ازاین محل فقط خرابه بیاد خواهند داشت !! و شاید منظور متولیانش هم همین بوده باشد !؟!؟

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

خیلی وقت ها پیش یک مدیرعامل بدقلقی داشتیم که در حد مدیرعامل نبود ولی معلوم بود که یک مدیرتولید موفق و کاربلدی بود !! یکی از معایب فرهنگ ما این است که وقتی یکی در یک رده ای خوب عمل بکند بجای اینکه شرایطش در آن رده را خوب بکنند رده اش را بالا می برند و در آن رده ی بالا ، موفقیت های قبلی اش هم زیر سوال می رود !!

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

حکیمی پسران را پند همی داد که جانان پدر ، هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید، و سیم و زر در سفر بر محل خطرست، یا بیکبار ببرد یا خواجه بتفاریق بخورد. اما هنر ، چشمه زاینده است و دولت پاینده، و اگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولتست هر جا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند .

( گلستان سعدی )
 

 

زمان های قدیم دوربین عکاسی زیاد متداول نبود و کمتر خانه ای از این موهبت تکنولوژیکی بهره مند بودند !! در آن زمان های دور دائی جان مرحوم ما که بعدها فرنگ نشین شد ، هر از گاهی دوربین به دست می رفت و عکاسی می کرد ؛ مثلا حوالی سالهای 35- 40 !! و بقول قدیمی ها آلبومهای خاطره انگیزی داشت !! که برخی از عکس هایش هم ی می زد !!


 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

در هر گوشه از شهر ، البته گوشه های کمی معتبرتر (!) نمادهای شهری برای خودشان جا خوش کرده اند !! این نمادها گاه تماماً آموزشی هستند !! و گاه از نوع یادآوری که آنهم نوعی آموزشی است !! و گاه نشان دادن قسمتی از تاریخ است که باز آموزشی است !! یعنی ما هر کاری می کنیم جنبه ی آموزشی دارد برای آنها که همراه ما هستند و برای آنها که بعد از ما می آیند .

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

بالاخره باید یکی تکلیف باران را مشخص بکند که چه مقدار و در چه زمانی ببارد !؟ نمی شود که گاهی ببارد و گاهی نبارد !! برای کم بارانی مدیریت بحران تشکیل بشود یا برای بارش زیاد و سیلاب و . !؟

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

دیروز یکی از نمادهای اروپائیان که سالانه میلیون ها بازدید کننده داشت و یکی از ارزشمندترین بناهای کشور فرانسه بود در آتش سوخت !! هنوز خبری در رابطه با دلیل این آتش سوزی انتشار نشده است و این در نوع خود خیلی عجیب است !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

چند روز پیش به یکی از دوستان زنگ زدم و یک قرار سرپائی تا بیاید و همدیگر را سر خیابان محله شان ببینیم . بهمراه پسرش آمده بود ، پسری که حالا برای خود مردی شده بود (!) مهندسی پزشکی می خواند (!) اینهم یک رشته ی خوب که پدر و مادرها برای فرزندان خود لقمه می گیرند تا آینده ی خوبی برایش بسازند !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

وارد سوپری محله شده و دیدم که تلویزیون دارد فوتبال نشان می دهد . سپاهان با سایپا !! از سوپری پرسیدم : " تلویزیون شما چرا همش فوتبال پخش می کند !؟ " خانمی که تازه متوجه فوتبال شده بود ، خریدش را متوقف کرد و گوشی را باز کرد و به پسرش ( یا شوهرش ! ) زنگ زد که : " فوتبال می دهد ! بی نصیب نمان !؟ "

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

گفته بودند : هر که را طاووس باید ، جور هندوستان کشد !! و یک مثلی هم ما داریم که می گوید : هر کس در زمستان هوس ماهی بکند باید تحمل نشستن روی یخ را هم داشته باشد !! و ایضا گفته اند : هر که خربزه بخورد باید پای لرزش هم بنشیند !!  این مثل هاتقریبا نزدیک به هم هستند و می شود بطور مشترک استفاده کرد و گاهی هم می شود بصورت تخصصی تر استفاده کرد !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

دیروز جلفا بیش از اندازه خلوت بود . یکی از بزرگترین دلخوشی ها در جلفا یافتن جای پارک برای ماشین است !! دیروز انگار نه انگار که تعطیل بود ؛ انگار نه انگار که بهترین موسم جلفا رفتن بود !!

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

جمعه قرار گذاشته بودیم که اگر هوا خوب بود یک سر برویم تا جلفا . که هم برای خودمان ددری شده باشد و هم برای نوراخانم اولین ددر بیرون شهری رقم بخورد . اردیبهشت از هر رقمی که باشد دلچسب است !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

بین تمامی عکس هایی که در آلبوم دارم و شاید هم بدلایلی دیگر ندارم یک عکسی از جمکران دارم که در نوع خودش هم زیبا و هم پرخاطره است !! خیلی زود زود هم به چشمم می خورد ، یعنی در یکی دو جا ذخیره شده است و هرگاه دنبال عکسی بگردم ، این را هم می بینم !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

دیروز بعد از ظهر باران و تگرگ شدیدی داشتیم و شب هم که دوباره داشت می بارید . فروردین یک حُسنی که دارد این است که هر اتفاقی بیافتد بحساب خُلق و خویِ فروردینی می گذارند و قبول می کنند !! حتی دو باخت اخیر تراکتور هم از این قضیه جدا نبود !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

توی راه بودیم و از هر دری حرفی بود !! منهم از پنجره ی بغلی رفته بودم در دوردست ها برای خودم می چرخیدم . کوههای اطراف مسیر را کمابیش رفته بودم و برای همین وقتی به آنها نگاه می کردم سعی میکردم تصور کنم که از بالای آنها همین جاده را دارم نگاه می کنم !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

بعد از ظهر سری به فوتورافچی زدم و ساعتی پیش او بودم تا اینکه یکی از اقوام مادری از سراب زنگ زد و گفت : " می خواهم از یک دکتر وقت بگیرم ولی به تلفن جواب نمی دهند !! " و من شماره را گرفتم و چند بار امتحان کردم و آخر سر راه افتادم تا بروم ببینم چه خبر است !؟

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

چند روز پیش نشسته بودیم و حرف از قیمت تمام شده ی برای کتابی در مورد ماشین های کلاسیک کلکسیون یک نفر آمد !! من هم چند وقتی بود که مشغول این مورد بودم و برای همین پاسخ به من ارجاع شد و من چند قلم نمونه کتاب نشان دادم تا ببینند که چه نوعی می پسندند تا قیمت تخمینی در همان حوالی داده شود !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

به گواهی تاریخ زمانی که ما دارای امپراطوری عظیمی بودیم ( خوب و بدش را کاری نداریم !! ) ملتی در شمالی ترین نقطه ی این کره خاکی در توحشی طبیعی زندگی می کردند ، انسان هایی که فرق چندانی با حیوانات قطبی نداشتند ، به جز در داشتن عقل !! ولی امروزه ما حسرت داشته های آنها را می خوریم و آنها می آیند و از گذشته ی ما عکس می گیرند و در تاریخ ما تفریح کنان قدم می زنند !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

سر ظهری یهوئی تصمیم گرفتیم مثل سال قبل سری به شبستر بزنیم و کمی آرد سنتی بخریم برای ماه رمضان !! من بیرون از خانه بودم و تا بانو باتفاق مادربانو و ایضا نورا خانم به سر قرارمان برسند ، یک عکس از مسجد صاحب الامر گرفتم بیادگار !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

تخمین هزینه ساخت ایران مال ؛ شروع عملیات اجرا سال ۱۳۹۰


1700000 متر مربع ضرب در 20000000 ریال بر متر مربع، کل هزینه خوشبینانه تمام شده = 34000000000000 ریال
بر اساس رقم ارایه شده در ویکی پدیا، کل هزینه ساخت = 22000000000000 ریال


جهنم، با همین بیست و دوهزار پیش بریم!!


 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

این روزها کمتر کسی هست که نیاز به انجام کارت به کارت برای انتقال پول نداشته باشد ؛ در حوزه تجارت و معامله که جائی برای قسم خوردن ندارد !! و در زندگی روزمره هم با این اقساط عادلانه ای که وجود دارد، دیوارهای پرداختی مردم عادی هم گاها بالاست !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

خیلی ها دوستدار نوعی زندگی هستند که اگرچه مدتش کم باشد ولی بی دغدغه و راحت و بی دردسر باشد !! ولی تاریخ بشری چنین چیزی را نشان نداده است و اگر نشان داده است در پشت پرده اش دردسرها و دغدغه ها و ناراحتی ها را دوبله حساب کرده است !!

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

دیعصر باتفاق یکی از دوستان نیم ساعتی محله گردی داشتیم و بعد من آمدم خانه !! کمی بعد زنگ زد و خبر داد که از وقتی که از هم جدا شده ایم در صف بنزین مانده است و مردم با ماشین و با گالن (!) آمده اند تا بنزین بگیرند که از فردا سهمیه بندی و گران می شود !!!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

دیشب مهمانی داشتیم که عزم برگشت به پایتخت را داشت و برای همین باتفاق رفتیم تا از ترمینال بدرقه اش کنیم . محل ترمینال قدیمی تبریز که سالهاست به پروژه ی ساخت یک مرکز خرید اختصاص داده شده است و کم کم دارد افتتاح نشده ، تاریخی می شود !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

دو روز گذشته را در بیمارستان سپری کردیم !! اتفاقها همیشه در اطراف ما هستند و تعداد زیادی از این اتفاقات می توانند تبدیل به حادثه بشوند و از میان این حادثه ها تعدادی می توانند ما را درگیر بکنند !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

مردم یک کشور با همه ی نزدیکی هایی که باهم دارند ، در مناطق خود سلایقی را اجرا می کنند که برای سایر هموطنان شاید عجیب و غریب بنظر بیاید !! هرچند همه فکر می کنیم که توی یک کشور هستیم ولی هر کسی در لاک منطقه ی خودش هست !! و همین امر و شناسائی و شناخت پیدا کردن به آن برای بالادستی های فرهنگی خیلی مهم است !!

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

چند وقتی بود که حال مادرخانم برادرم در تهران خوب نبود و البته می شود گفت ناجور بود !! و تحت نظر ویژه بود و ما هم منتظر رسیدن خبر بودیم !! البته همه می دانند که رفتن و ماندن دست خداست ( هرچند تعداد کمی واقعا اعتقاد دارد !! ) ولی یک شرطی دارد و آن اینکه

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

و اممما از برکات ماه مبارک رمضان یکی اینکه در دو روز ، دو بازی مانده از لیگ یکجا برگزار شد و هیچ فرقی هم نداشت با اینکه هر روز دو بازی بشود و اینهمه استرس و اتلاف به وقت مردم وارد بشود !! البته ریزه خواران سفره ی فوتبال زیاد بچشم نیامدند !!!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

آدم بازنشسته که می شود ، ابعاد زندگی اش دستش می آید !! زمان اشتغال انسان محدود به کار و فعالیتی است که او را از گستره ی زندگی اش غافل می کند ولی بازنشسته شدن مشغله های شلوغ را کنار می زند و یک عالمه افق در زندگی پدیدار می شود ؛ هرچند نیمه ابری و غیرواضح !!؟

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

این روزها باز خوابهایم پریشان شده اند و چون می تواند دلایل زیادی داشته باشد (!!) زیاد حساس نشده ام ولی هر کدام دارای جذابیت های ویژه ای بودند که با وجود تلخی در برخی ها باز جالب بودند !!

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]


یکی از دوستانت فیلمی گذاشته بود که از قرار معلوم اداره ارث و میراث استان فارس تهیه کرده بود و با هلی شات تصاویر بسیار زیبایی از بالای حافظیه گرفته بودند !! فکرکنم یک فیلم زیر یک دقیقه بود که دراینستا پست شده بود و من چندین بار آن را نگاه کردم و کیف اش را بردم !!

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

در اخبار دنیای مجازی دیدم که دختر خانم پورشه سواری با پسری تصادف کرده و متاسفانه عابر فوت نموده بود !!! وقتی پلیس برای توقیف ماشین و راننده اقدام کرده بود دختر گفته بود : " قیمت ماشین من خیلی زیاد است ، برای چه می خواهی توقیف بکنی !؟ دیه ی مرده را می دهم !! "

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

این روزها روزگار سرعت و عجله است و با این تواصیف داریم انسانی ترین دوران را تجربه می کنیم !! و عجله نشانه ی نزدیک بینی انسان است و محصولش استرس است (!) و در مقابلش صبر قرار دارد که انسان را دوراندیش و آرام می کند .

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

امروز باتفاق برادر بزرگم رفتیم تا مثلا کلید واحدمان را تحویل بگیریم !! واحدی که قرار بود 10 سال پیش تحویل داده شود و حالا که به اجبار و به اکراه دارند تحویل می دهند هنوز یک عالمه کارش مانده است !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

چند روزی هست که بعد از سحری خوابم نمی آید و کارم سخت می شود !! چون قبل از سحری نصف سهمیه خوابم را استفاده می کنم و سه ساعتی می ماند برای بعد از سحری (!) و اگر هم می خوابم ، خواب بحساب نمی آید مثلا از 5 ساعت غلت زدن رویهم رفته 2 ساعت با خلوص 60% نمی دهد !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

ماه رمضان حال و هوای خاصی دارد و برنامه های خودش را دارد و برای همین خیلی از کارها و برنامه های روزمره می روند و در لابلای برنامه های رمضان پنهان می مانند !! بیرون رفتن ها و در خانه ماندن ها !! مهمان رفتن ها و میزبان شدن ها !!

 

 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

این روزها ما همچنان مشغولیم به مشغله ی تکراری رفتن به بیمارستان و سرک کشیدن در مورد وضعیت نوه ی عمه جان !! و ایضا مسائل روزمره را هم با تاخیرات 24 ساعته و گاه بیشتر از این و آن دریافت می کنیم .

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

فرار مغزها ، نخبه ها و . از بحث های بالفطره داغ می باشد که وقتی ژورنالیست ها حرفی برای شیپور کردن نداشته باشند سراغ آن می روند و بعد که قیمت پیاز گرانتر شد ، آن را ول می کنند و به قیمت پیاز می چسبند !! و دوباره که نه جائی آتش گرفت و نه وزیری عطسه کرد و نه نماینده ای در مجلس چرت زد (!) دوباره بحث داغ می شود که فرارمغزها و .


 

[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

 

دو روز پیش بود که تلفنم زنگ خورد و پسرعمویم از تهران خبر داد که نوه ی عمه ام در بیمارستان امام رضای تبریز بستری می باشد ؛ آنهم در بخش مراقبتهای ویژه و ایضا خبر داد که وضعش خیلی ناجور است و . البته گفت که دیروز همه آنجا بودند و . و منهم گفتم که باید یکی خبر بدهد تا ما هم بدانیم والا علم غیبی که داریم به آنجاها قد نمی دهد !!

 

 



[ادامه مطلب را در اینجا بخوانید .]

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

دریارونده‌ی جزیره‌ی آبی‌تر wallhax فریاد خاموش جادوگر ایرانی نادر سبحانی معاون اجرایی دبیرستان The TraGedy حمل ونقل بین شهری,حمل و نقل داخل شهری,حمل بار به شهرستان آیا حسین اکبری کر می باشد story-world پاسخ به سؤالات و شبهات